خشم،
چه نیکو جرعه ای است
برای کسی که بر آن صبر کند !
چرا که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است
و خداوند ، هر گروهی را که دوست بدارد
مبتلایشان می کند .
امام صادق علیه السلام
کافی/جلد۲/ص۱۰۹
یعنی
حتی خشم هم می تواند هدیه ای باشد از جانب خدا
اگر آن را فرو ببریم !
آقا !
تو که خوب می دانی.
شاید اهلِ شعار باشم
اما اهلِ دروغ نیستم .
من می خواهم «تو» بشوم
راست می گویم .
من اگر «تو» نشوم ، هدر می روم
و اگر « تو» بشوم
به آن چه برایش آفریده شده ام می رسم
«تو» شدن مگر هدف آفرینش نیست؟
***
به دنیا آمدم.
آمدم؟
آمدم؟
نه! به دنیا آورد مرا
تا برسم به تو
به تو
به تو.
و چقدر غیر تو
دربرابرم سبز شدند
که من به تو نرسم
به تو نرسم
به تو نرسم .
***
من اهلِ ولایتِ تسلیمم .
بدون تسلیم
زندگی ام نمی چرخد.
مرا که آفریدند
یادم دادند
هر دو دست به روی سینه گذاشتن را
سر به زیر انداختن را
و از میان همهٔ واژه ها ، چشم گفتن را .
***
من اهل ولایت تسلیمم
و حالا آمده ام پیش تو .
این عقلم!
این احساسم!
اینها را بگیر
هر دو برای تو!
شاید از من بپرسی :
اگر تنها یک دعای مستجاب داشته باشی
چه طلب می کنی از خدا؟
و من می گویم :
فدا شدن برایت
پیش چشمانت
.
من می خواهم «تو» بشوم، راست می گویم
محسن عباسی ولدی
مثلا لباس گل گلی بپوشم . صبح ها با زن های جوان روستا برویم چشمه و اب بیاوریم . توی راه چشمه بخوانیم و بخندیم و حرف بزنیم . کوزه هایمان را فرو کنیم توی آب و بیاوریم بیرون . بعد کوزه هایمان را بگذاریم روی سرمان و برای حفظ تعادل دست هایمان را باز کنیم و آواز بخوانیم .
من با زن های روستا خانه به خانه خداحافظی کنم و برسم به خانه ی خودم بروم روی ایوان روستایی مان که روی نرده های چوبی اش پر از شمعدانی ست . روی شمعدانی ها آب بپاشم و شعر های خوش بخوانم . تخم مرغ های مرغ هایمان را نیمرو کنم و شیر گاو بدوشم . بعد بروم وسط همان ایوان دوست داشتنی ای که پر شده از طراوت و نم شمعدانی ها صبحانه بچینم برای شوهر و بچه هایم ^_^
+دلنوشته ی فوق رو تو وبلاگ قدیمی پیدا کردم .به وقتِ۱۶سالگی؛
روز های خوشِ
پر طراوتِ
پر از خیال و توهم و عشق.❤
+فقط کافیه آدم امتحان داشته باشه ،اونوقته که یادش میاد تمومِ نوشته ها و حس های قدیمیشو دوره کنه
نباید گرو موقعیتها بود که اگر با فلانى باشم بهتر خواهم بود.
اگر با فلانى ازدواج کنم، به من رشد مىدهد و از این حرفها.
چون هیچ کسى نمىتواند به تو رشد بدهد.
این تو هستى که در هر موقعیتى مىتوانى رشد کنى و یا خسارت ببینى.
گیرم تو در کنار رسول باشى و یا همراه فاطمه، این درست که اینجا زمینه بهتر است، ولى این هم هست که تکلیف بیشترى از تو مىخواهند.
در هر حال این زمینهها مهم نیستند، وضعیتى که تو مىگیرى و اطاعتى که تو خواهى داشت، تو را بالا میبرد و یا پایین مىآورد.
البته این حرفها بر ما که با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى کند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى کنیم و اسمش را هم مىگذاریم خدا و رشد، غافل از آنکه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینکه در هر موقعیتى تکلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیتهاى خوب و یا بد نباشیم.
عین.صاد
درباره این سایت